بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

اگر از جوّ پیروزی تیم ملی خارج شده اید، بخوانید:
کُری خواندن های کیروش قبل از بازی با کره آن قدر خوب و مؤثر بود که می توان گفت او به خاطر حرفه ای بودنش از یک حرفِ غیرحرفه ای مربی کره جنوبی، نهایت استفاده را کرد و بازیکنانی غیرتی به زمین فرستاد تا سهم زیادی در برد ِ تیم ملی و صعود آن به جام جهانی داشته باشد اما حرکتی که کیروش بعد از پایان بازی انجام داد هرچند مورد تشویق خیلی ها قرار گرفت اصلا با روحیه ی ورزشکاری و جوانمردی جور در نمی آمد. ما چه در فرهنگ و تاریخ ایرانی و چه اسلامی دست بازنده ها را گرفته ایم و اتفاقا این فرهنگ است که ما را متمایز از ملت های دیگر کرده است.

چقدر زیبا می شد که فردای بازی، روزنامه ها می نوشتند: کیروش بعد از پایان بازی با وجود بی احترامی های مربی کره، با او دست داد و برای تیم ملی کره جنوبی آرزوی موفقیت کرد.
::
طرفداران ایران
::
پ.ن:
ای کاش همیشه مردم سرزمینم خوشحال باشند و ای کاش ظرفیت خوشحالی را هم پیدا کنیم.
بی تعارف

جلسه 25 خرداد 92 تشخیص مصلحت نظام:

- کیا موافقن ادعای تقلب در انتخابات 88، دروغ محض بود؟

هاشمی

پ.ن:

خدا را شکر حماسه ی سیاسی محقق شد و  خدا را شکر ما فهمیدیم هاشمی غیر از نوشتن نامه ی سرگشاده از این حرف ها هم بلد است: ایران دمکراتیک‌ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد.(+)

+ تا الان درباره ی آقای ده نمکی نظری نداشتم و فعلا ندارم ولی اگر این نوشته ی ایشان را نخوانده اید، حتما بخوانید:

آقای هاشمی! می‌دانید چرا کسی سطل آشغال آتش نمی‌زند؟!

بی تعارف

به پراید جلیلی رای ندهید. به جای مُهر روی پیشانی اش رای ندهید و نه فقط به خاطر پایش که در کربلای پنج جاماند... .

بی تعارف

زهرا جان!* در گیر و دار  ِ انتخابات و لا به لای تخریب ها و توهین ها، پدرت را آوردند. مثل تمام کاندیداهای شورای شهر که عکسشان را با پرچم سه رنگ ایران وصله زده اند، پدرت هم با پرچم ایران آمد با این تفاوت که او وجودش را به خاک ِ ایران هدیه کرد. خاک ِ ایران که چه عرض کنم، خاک ِ جهان ِ مقاومت اسلامی!

زهرا جان! ببخش ما را؛ ما داشتیم با خیالِ راحت؛ آخرتمان را برای دنیای دیگران در ستادهایشان می فروختیم غافل از این که دشمن می خواست کار  ِ سوریه را تا قبل از انتخاباتِ ایران تمام کند. تمام نکرد که هیچ، «القصیر» را هم از دست داد. و «القصیر» را خدا آزاد کرد همان طور که سوریه را خدا آزاد خواهد کرد. جنگ فقط بهانه ای است تا خود ِ خدا، بهترین ها را برای خودش بردارد، تا پنجره ای رو به بهشت باز نگه دارد.

زهرا جان! أصلح، پدر توست که جانش را تقدیم کرد، أصلحی که مقبول است؛ مقبولِ خود ِ خدا.

زهرا جان! نمی دانم زیر  ِ تابوتِ پدر به فکر مشکلات اقصادی بودی یا مقاومت؟! آن هایی که زیر تابوت را گرفته بودند چطور؟! اگر همه ی ستادهای شهر، فقط یک عکس از پدرت را کنار همه ی عکس های خود می گذاشتند چقدر زیبا می شد. بدیهی است که شهر مقاومت، رشت نیست. شهر مقاومت ِ امروز، دمشق است و نماد مقاومت، زینب کبری (س)؛ کسی که می دانست بعد از جنگ، کار تمام نشده و مقاومت همچنان ادامه دارد... .

زهرا دختر شهید عطری

* زهرا عطری دختر شهید محمدحسین عطری

بی تعارف

مراسم ختم شهید محمدحسین عطری کنار مزار شهدای گمنام برگزار شد و پای خیلی ها را در این حسینیه باز کرد. من که دیر رسیده بودم همان انتها نشستم. سخنران داشت با حسرت از جاماندن ما از شهدا می گفت و یکی از اعضای شورای منحل شده ی شهر بود که با فاصله ی کمی جلوتر از من، زار زار گریه می کرد. ظاهر برآشفته اش خالی از ذره ای ریا و خودنمایی بود. از طرف ِ دیگر هم کاندیدای جوان ِ شورای شهر از در وارد شد، سرزنده و خوشحال جمعیت را می شکافت و جلو می رفت. خیلی دوست داشتم همانجا به او بگویم: «آقای کاندیدا! حواست باشد؛ یا باید خود را مدیون شهدا بدانی و راهشان را دنبال کنی یا کنج زندان را انتخاب کنی! تجربه هم که ثابت کرده فرقی ندارد ریش داشته باشی یا نه!»

::

پ.ن:

با صلواتی تقدیم به شهید عطری و شهید علیزاده پاسداران رشیدی که حین ماموریت سپاه، در سوریه به شهادت رسیدند.

شهید عطری

بی تعارف

باید «همین ِ» پست قبلیو بردارم و بجاش این توضیحاتو اضافه کنم!:

اول: مدتیه وقتی با دوتا کار مهم روبرو میشم، بعد از کلی فکر و تصمیم گیری که کدومش مهم تره، اینقدر درگیر متقاعد کردن خودم میشم واسه انجام یکی از اون کارها که بعد از یه مدت می بینم به هیچ کدومش نرسیدم! الان هم مثل خیلی های دیگه درگیر انتخابات و امتحانات ِ بعدش هستم و روزها به سرعت داره برام میگذره.

دوم: وقتی نوشتم «خونسردی»، بعضی ها گفتن عجب آدم ظاهربینی هستم و استدلالی پشت انتخابم نیست. واقعیتش اینه که شما حتما با افرادی برخورد داشتید که وقتی دارن باهاتون صحبت می کنن، رفتار و حرکاتشون هم حرفایی داره که می تونه با حرفای خودشون موافق، مخالف یا مفسّر حرفاشون باشه. بعد از دیدن اولین مناظره ی کاندیدا، خیلی از نکات ِ رفتاری آقایون برام قابل توجه بود که البته تو نوشته ام فقط به اشاره ی به رفتار آقای مورد نظرم بسنده کردم؛ «العاقل یکفی بالاشاره». در هر صورت آقای یامین پور عزیز زحمت کشیدند خیلی بیشتر از اون مواردی که بنده دقت کرده بودم رو بسیار خواندنی نوشتن، حتما بخونیدش: "فهم من از برنامه به اصطلاح مناظره ی کاندیداها"

سوم: از اولش هم قصد تبلیغ از کاندیدای خاصی تو وبلاگم نداشتم، هرچند وبلاگ نویسی رو از اسفند 87 و برای گفتن دغدغه های سیاسی شروع کردم ولی اون موقع رای به احمدی نژاد و تبلیغ ایشون رو تکلیف می دونستم. اما توی این انتخابات، جانبداری از کاندیدای خاص، کار سختیه و هزینه ی سنگینی داره. اون موقع با افرادی روبه رو بودیم که وضعیتشون روشن بود و احیانا اگه دوتا حرف بد هم می زدیم، بعضی از دوستان صدای کف و سوتشون قطع نمی شد! اما امروز باید مواظب تیزی قلممون باشیم. هستند دوستانی(+) که قلمشون به خون آدم های خودی آلوده شده و باید منتظر صدای بد و بیراه گفتن های بیشتر ِ همان بعضی ها باشن! و امروز اگه می نویسم باور دارم که «ترویج گفتمان انقلاب، فارغ از هر نتیجه‌ای در انتخابات یک پیروزی سترگ است» (+).

...

..

.

+ کاملا بی ربط:

گمان می کنم اگر حلزون زبان داشت، به حرف می آمد و می گفت: شکر خوردم که حاوی کلاژن هستم! (+)

بی تعارف

...

خونســردیت منو کشته مَــرد! همین.

...

...

بی تعارف

من

فقط

به تو

نگاه می کنم،

بابای انقلابی ام.

::

روز پدر مبارک

::

بابای انقلابی ام

بی تعارف